ثمره عشق ماماني و بابايي اميررضاثمره عشق ماماني و بابايي اميررضا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

مسافركوچولو هديه اي از بهشت

شمارش معكوس

خبر مهم ! قراره يكي از مهم ترين اتفاقهاي زندگي در روز چارشنبه 30 اذر ماه در خانواده ما رخ بده. ان شاالله قراره روز چارشنبه ساعت دو و نيم بعد ازظهر من و مامانم به اتاق عمل بريم و از اين حالت، هم ماماني راحت بشه و هم من. من چهارشنبه ميام: تا زندگي جديدي رو در آغوش گرم بابايي ومامانم تجربه كنم. تا اولين شب چله رو تو بغل ماماني باشم. تا بعد از نه ماه با يه جيغ بلند البته با گريه بگم ماماني دوست دارم. تا ..... و حالا شماره معكوس آغاز شده       4   3 2 1  تو رو خدا براي سلامتي من ومامانم دعا كنين كه بسلامتي به دنياي قشنگ تون پا بزارم. ...
27 آذر 1390

ماه گرفتگي

سلام به همه نيني وبلاگيهاي ماه   ميخوام در مورد اتفاقي كه ديروز افتاد براتون بنويسم.ديروز كه من توحال و هواي خودم بودم احساس كردم كه ماماني مثل 6ماه پيش دچار استرس شده.برام شده بود سوال كه چه اتفاقي ميخواد بيافته كه ماماني ميترسه؟شنيدم كه بابايي همون حرفهايي كه 6ماه پيش به ماماني ميگفت رو تكرار ميكنه كه اين حرفهاخرافاته كه ميگن خانوم باردار نبايد به صورتش دست بزنه وگرنه نيني دچار ماه گرفتگي ميشه. دخترعمو معصومه كه دكتره به ماماني گفته بود كه از نظر علمي ثابت شده نيست ولي انگار مامانا هميشه يه نگراني دارن... واينجا بود كه فهميدم كه ماه باز خودش رو گرفت.   ...
21 آذر 1390

محرم

كل يوم عاشورا شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین  پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین بسکه محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و تاراج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین سروران، پرانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین سر به قاچ زین نهاده...
6 آذر 1390

هواي برفي

زمستان در پاييز  من كه قاطي كردم چهار فصل سال كدوم اند. آخه شنيده بودم تابستان خيلي گرم، پاييز هواي معتدلي داره، زمستون سرد و برفي و بهارهم زيبايي و طراوت و هواي خوبي داره. پاييز امسال كه رسيد سردي هم با ماه آبان اومد و  جالبه كه چهارم  آذر هم اولين برف از راه رسيد. بابا جوني ميگه من به ياد ندارم كه تو شهرمون (علي آباد كتول) پاييز برفي داشته باشه و زمستانها هم به ندرت برف مياد. ماماني ميگه پا قدم مسافر كوچوي ماست كه باران و برف سرازير شده. حالا من كه قراره 10 دي بيام، ببينيم اون روزها چقدر برف و ....     عكس بالا رو بابا جوني 27 آبان ماه ، يعني درست يه هفته قبل گرفته، آخه بابا هر هفته صبح روزاي جمعه...
4 آذر 1390

هفته سي و سوم

عيد غدير مبارك سلام بر تمامي ني ني هاي با حال و دوست داشتني. هفته هاي آخر لگد پراني به شكم مامان بيچاره ام در حال اتمام است و من خوشحالم از اينكه مي خواهم زندگي جديدي را آغاز كنم. هر چند مامان و بابا از دنيا برام زياد تعريف نكردند ولي ميگن كه با آمدن من چهره دنيا تغيير ميكنه. راستي عيد سعيد غدير خم مبارك باد. تغييرات اين روزها ماماني در حال كپل شدن است.  من در حال رسيدن به وزن 2 كيلو گرم هستم. بابا حيران و سرگردان در بازار و فروشگاه ها است. مامان بزرگها در حال دوخت و دوز و خريد هستند. دختر عموها همچنان جوياي اسم من هستند. دكور اتاق من در حال شكل گيري است. دختر عمو مريم كه همسايه روبروي ماست شبهاي تعطيل به خون...
24 آبان 1390

خونه تكوني

تميز كردن اتاق مسافر كوچولو ابتدا صحنه ناراحت كننده اي بود ولي خوب همه با آن كنار اومديم و در نهايت روز خاطره انگيزي شد. امروز ماماني يك كارگر گرفت و وسايل خودشون رو از اتاق من بيرون كردن و اتاق من رو تميز كردن و من يه كم ناراحت شدم چون احساس كردم دارم جاي اونا رو تنگ مي كنم ولي اين خواسته مامان و بابا جون است كه من اتاق مجزا داشته باشم. حالا ديگه من يه اتاق خالي دارم. اين اتاق به زودي قراره پر از وسايلي باشه كه بهش ميگن "سيسموني".          ...
29 مهر 1390