جشن تولد
یه سالگی امیر رضا جون یک سال با تمام خاطرات تلخ و شیرینش گذشت. این نه سال هجری بود نه سال قمری،بلکه سال امیررضا احمدی بود. یادمه یه سال پیش چقدر روز تولدم مامان و بابام خوشحال بودند و امروز خوشحالتر. جشن تو این یه سال این همه بچه رو یه جا ندیده بودم. روز پنجشنبه جشن تولد من بود. بابام مسول خرید و مامام مسول برپایی جشن و فامیلها هم آماده برای جشن. شب یلدا هم که بود. خیلی حال داد اون از هدایا و اون از خوشحالی بچه ها. مامان بزرگا و بابا بزرگا، خاله ها، عمه ها،دختر عمو و پسر عمو، دختر خاله و پسر دایی و پسر خاله همه بودند. چند تا عکس یادگاری هم میزارم ولی تو رو خدا هوس هندونه و کیک نکنین ها. ...