سفر مشهد
مشدی امیر رضا 4 روزی که به سرعت برق و باد گذشت. اینقدر خوش گذشت که نفهمیدم این سفر کی تموم شد. این اولین مشهدی بودم که رفتم. این اولین سفری بود که با بابا بزرگ و مامان بزرگ و عمه فاطی رفتم. مامان و بابام با رعایت تموم جوانب منو راهی کردن. البته من خودم فهمیدم که باید اذیتشون نکنم. تو ماشین حسابی می خوابیدم. وقتی گرسنه میشدم زیاد مامانو اذیت نمی کردم. قبلا شنیده بودم بابا بزرگ و مامان بزرگ خیلی خوش سفرن. حالا من اینو تو سفر دیدم. میگن بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. من حالا دیگه از حالت خامی در اومدم و پخته هستم. من هرچی از حرم بگم کم گفتم. از رواق امام خمینی بگم کم گفتم. از صفای نماز جماعت حرم، از بوی گ...