ثمره عشق ماماني و بابايي اميررضاثمره عشق ماماني و بابايي اميررضا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

مسافركوچولو هديه اي از بهشت

عروسي

1390/7/28 14:05
1,494 بازدید
اشتراک گذاری

اولين عروسي

مدتها بود كه مامان و باباجوني صحبت از يك مراسمي ميكردن و به هم ميگفتن كه 21 مهرماه مراسم عروسي علي داداشيه (پسر عموي مسافركوچولو) و من دوست داشتم ببينم كه جشن عروسي چي  و كجا هست؟ 21 مهرماه شد. من از دور شاهد اين مراسم بودم. اون طور كه فهميدم مراسم عروسي همراه با دردسر و حاشيه هاي فراوانه. ماماني موقع نهار يه سيني با ظرفش روي شصت پاش افتاد و خيلي گريه كرد. خدا به من رحم كرد كه پاي ماماني نشكست. من هم دپرس شدم. عمه جون بابام رو صدا زد و اومد و  اون هم خيلي ناراحت شد. با هم رفتيم خونه تا استراحت كنيم. برا مراسم عروس كشون ما نتونستيم بريم.چون مامان نمي تونست قرص بخوره مامان بزرگ يه پماد سنتي درست كرد .

بالاخره شب رفتيم تالار و تو قسمت خانمها از بس سر و صدا شنيدم داشتم كلافه مي شدم. آخه پيش خانمها خيلي معذب بودم و دوست داشتم كنار بابايي باشم .

البته بعضي صدا ها ناخداگاه منو به حركت در مي آورد. و ماماني شب به بابايي ميگفت كه گل پسرت از بعضي موزيكها خوشش اومد و واسه خودش ميرقصيد.

عروسي به خوبي تمام شد ولي برا ماماني دعا كنين آخه خيلي درد ميكشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نگین مامان رادین
24 آبان 90 0:38
ایشا الله پای مامانیت زود زود خوب می شه.