پايان دوماهگي
واكسن دوماهگي
دلم نمي خواد در مورد تجربه هاي درد اورم صحبت كنم. ميدونم همه نيني ها از اين تجربه ها دارن.ميگن واسه سلامتيه ما نيني ها زدن واكسن اجباريه.
اخ چقدر درد داشت.
دو روز پيش مامان به بابايي ميگفت فردا نوبت واكسن اميررضاست و من تنها از پسش برنميام. بلاخره با هزار تا بهونه كه دانشجو جماعت هفته اول اسفند كلاس نميره.شما تو كلاس بدون دانشجو چي درس ميدي و اين حرفها...)نگذاشت بابايي بره دانشگاه و من رو دوتايي بردن مركز بهداشت...
اونشب به خاطر خوردن قطره مسكن خوشبختانه من تب زيادي نكردم ولي خيلي ناليدم . وسطاي شب هم خوابم برد. مامانم صبح به بابايي ميگفت اميررضا انقدري كه واسه واكسن اذيت شد موقع ختنه ش اذيت نشد طفلكي...
هرچي ميگذره بيشتر ياد ميگيرم كه واسه سالم موندن تو اين دنيا بايد درد بكشي و بيشتر تحمل كني.
راستي عكسهاي جديدم رودر اولين فرصت تو يه پست جديدبراتون ميزارم.