یازده ماهگی
یازده ماهگی
احساس میکنم این ماه مامانی رو بیشتر اذیت میکنم. البته تقلید کارهای بابایی رو هم انجام می دم. تغییراتی که این ماه داشتم همراه با مریضی و کسالت بود.
دو تا دندون دیگم جوونه زد. بعد هم دو شب تب شدید داشتم. گلاب به روتون یه اسهالی داشتم و راهی درمانگاه شدم.
اولین عید قربان رو خونه بابا بزرگ جشن گرفتیم و آماده عید سعید غدیر میشیم.
همه چی خدا رو شکر آرومه.
راستی امروز رفتیم خونه دوست بابام که ترکمنه، آخه ترکمنها عید قربانو مفصل میگیرن.
یه عکس از 11 ماهگی
یه عکس هم از ماه قبل
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی