لحظه های شیرین کودکی
سلام به همه من تازگی ها یاد گرفتم واسه هر اشنا و غریبه ای که میبینم اخم کنم.البته اخمم همراه یه لبخند کوچولوست واسه همین همه بهم میخندن. ودیگه اینکه این روزها هم حرف گوش کن شدم و هم اشیای دور و برم رو دارم میشناسم مثلا وقتی مامانی میگه امیررضا توپ رو بیار یا دیدت(سه چرخه) کو میرم پیشش و هلش میدم. راستی من یه فوتبالیست حرفه ای هم شدم .شوت هایی که میزنم همش در حد تیم ملیه. عاشق موزیک شدم با هر صدایی که از لپ تاب بابایی بلند میشه زودی بلند میشم و با خنده و فریاد طرفشون میرم. حالا از لحظه ای شیرین ازار و اذیتمم بگم موقعی که بابایی از دانشگاه میاد خسته و کوفته میخواد بخوابه میرم رو سرش و با ترفند خاصی شروع به کشیدن مو و دماغ و گوشها...